سحر

ساخت وبلاگ

این مطلبو موخاسم رمضون بذارم که دگه وخت نشد 


سحر
ساعت 3 صبح با نوازش گرم والدین از بستر جدا میشدیم(اول مادر میومد یخره صدا مزد و نا امید برمگشت و بعدش بابا که با یکی صداش مچسبیدیم سینه سقف .کشیدن لحاف و یخ کردن و صدای بلند رادیو بغل متکا از دیگر ابزارهای مفید بود)

پس از سشتن سر وصورت و نظافت میومدیم سر سفره(سینه خیر و به حالت خزیدن مرفتیم کنج حیاط خونه دسشویی وبر مگشتیم سر سفره خالی )

صدای دلنشین مناجات سحری در فضا طنین انداز بود(صدای بلنگوی مسچدا تو هم قاطی شده بود بلند گوی مسچد قمر بنی هاشم خو خیال مکردی پشت در اتاقه .حاجی گل حسین هم خو طبق معمول اشتباهی داشت اذون مگفت)

مادر مهربان سحری رو آماده می کرد و سر سفره می گذاشت(اووگوشت دیشویی-گوشت کوفته-پنیر-همراه با نون کاظمگ نونوا که بیشتر شبیه ورخ آهن بود)

مشغول خوردن سحری می شدیم (نون کهنه رو باس واش یکی سطل اوو جوش موخوردیم تا بره پائین وهمزمان گوشون به صدای رادیو بود که کی اذون مگن. تا دقیقه 90 مشغول بلعیدن سفره بودیم)

سفری روحانی به درون خودم...
ما را در سایت سفری روحانی به درون خودم دنبال می کنید

برچسب : سحر قریشی,سحر دولتشاهی,سحر,سحر جعفری جوزانی,سحر حسين,سحر الاسمر,سحر محمدی,سحر رامي,سحر زکریا,سحر ولدبیگی, نویسنده : 0rayfarb بازدید : 359 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 18:48